پژوهشی درباره ی همساني مراسم نوروزي در سرزمين هاي پيرامون درياچه ي كاسپي

ساخت وبلاگ

 پژوهشی درباره ی همساني مراسم نوروزي در سرزمين هاي پيرامون درياچه ي كاسپي

دکتر فشین پرتو

 “ …… چون همه ي كردني ها كرده شد، جمشيد كسي را در گيتي برتر از خويش نديد و پا از جايگاه بزرگي خود نيز فراتر نهاد.  پس به فرّ كياني تختي بساخت و گوهرهاي فراوان بر آن بنشاند كه هرگاه خواست تا ديو آن را بردارد و به آسمان بَرَد، چون خورشيد تاباني باشد كه شاه بر آن بنشسته است.  آن روز كه آن تخت ساخته و به آسمان برده شد همه ي مردمان پيش او انجمن شدند و بر او گوهر افشاندند و آن روز را نوروز خواندند و آن روز آغاز سال نو، روز هرمز از ماه فروردين بود كه بزرگان به شادي آن جشني برپا داشتند و آن روز و آن جشن كه تاكنون بمانده يادگار خسروان است.[1][1][1] “.

     سخن از نوروز است. جشني بزرگ كه هيچ گاه در مرزمندي كشورها در بند نماند و چون آيد از فراسوي سيردريا تا كرانه ي مرمره را به شادي برانگيزاند و سرزمين هاي در بر دارنده ي پنج درياچه ي آرال و كاسپي و اورميه و سوان و وان سالي دگر را مي آغازند با بهار و در آن ميان پيرامونيان درياچه ي كاسپي شادي يي بيش دارند.

     بلعمي مي نويسد:

“ نخستين روز كه جمشيد به مظالم بنشست روز هرمز بود در ماه فروردين. پس آن روز را نوروز نام كردند[2][2][2]”. 

     گرديزي مي نگارد:

 

“ … چون جمشيد به درگاه پروردگار دعا كرد كه جهان را بي مرگ كند دعايش اجابت شد، شكر آن را جشن نوروز ساخت[3][3][3]” 

      و خيام در نوروزنامه مي نويسد:

 “ ……چون بدانستند كه آفتاب را دو دور بُوَد يكي آن كه هر سيصد و شصت و پنج روز و ربعي از شبانروز به اول دقيقه حمل باز آيد، به همان وقت و روز كه رفته بود بدين دقيقه نتوان آمدن، چه هر سال از مدت همي كم شود.  چون جمشيد آن روز را دريافت، نوروز نام نهاد و جشن آيين آورد و پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان بدو اقتدا كردند[4][4][4] ”.

    روز توان، روز داد، روز ناميرايي، روز آگاهي و روز رستاخيز، نوروز.  نه تنهـــــــا شناسه هاي نوروز چه به راستي بودن آن در آغاز بهار سبب گشته كه چندي پيش سازمان ملل متحد نيز نوروز را آغاز بهار دانـــست در نيمكره ي شمالي زمين.

     باشندگان پيرامون درياچه ي كاسپي اين جا گرد هم آمده ايم. باشندگاني كه بسياري مان  گذشته اي همراه و همپا داشته ايم و يادگارهايي بازمانده از گذشته هنوز همانديش و همسازمان مي دارد و چه زيباست كه يكي از همسازي هاي مان جشني است پر از شادي كه چون مي رسد در خاور و باختر و شمال و جنوب اين درياچه هلهله ي شادماني سر مي دهيم.

     پيرامون درياچه ي كاسپي امروز ايراني(تالش و گيلك و مازندراني) ، تركمن، قزاق و روس و داغستاني و اراني و آذربايجاني زندگي مي كنند.  سرزمين هايي كه آنــــان در آن  مي زيَند در چند هزاره ي پيش گذرگاه آرياييان براي كوچ بزرگ و تاريخسازشان بود.  آرياييان پيش از آنكه كوچشان بياغازد در اوراسياEurasia دشتي گسترده در شمال درياچه ي كاسپي ـ كه امروز ميان قزاقستان و روسيه بخش گشته اســـــت  ـ مي زيستند[5][5][5]. پــــــس   مي توان پذيرفت كه آنان در استپ هايي از شمال خـاوري درياچه ي آرال تا شمال درياي سياه در جنوب روسيه مي زيسته اند[6][6][6] و از آن سرزمين ها پس از آنكه ارواح بد سرزمينشان را سرد گردانيدند و چمنزارهايشان را نابود كردند لگام بر كشيده و راهي سرزمين هايي دگر براي يافتن سرزميني گرم شدند.

     كانون يگانه زبان، نژاد و يادمان هايي همسان ميان آنان پديد آورده تا آنجا كـه مالـــــوری      می نویسد:

“ مردم سلتي زبان، بالتي زبان و اسلاوي زبان، آناتوليايي ها، هندي ها و ايراني ها زبانشان كاملا به هم شباهت دارد و سكايي ها و كيميري ها نيز منتسب به آنانند[7][7][7] “.

    زبان همريشه توانايي پديدآري زمينه ي تند جا به جايي دانسته هاي مردم همريشه را دارد و شگفت نيست اگر بگوييم كه از ايرلند تا كرانه هاي گنگ در هند هزاران داستان و افسانه و اسطوره و جشن و سوگ و رسم همسان هست، و يكي از آنان نوروز است كه در هر ديار   رويه اي دارد. گاه پاكي و گستردگي خود را همه سويه پاس داشته و گاه زير فشار انديشه ها و باورهاي ره يافته به هر دياري رويه اي دگر يافته است. اما آنچه كه آشكار است در پيرامون درياچه ي كاسپي ناب و دست نخورده بر جاي مانده كه به آن مي پردازيم.

     نوروز از آنجا كه در خود توان قومي، باور بيداد ستيزي، آرزوي ناميرايي و شيريني رستاخيز طبيعت را دارد، در درازاي هزاره ها و سده ها در دل و انديشه ي مردم بر جاي مانده و با آن سرزمين هاي بر پا دارنده ي نوروز در درازاي اين هزاره ها و سده ها درد تازش بيگانگاني را بر تن دارند همچنان نه تنها بر جاي مانده چه اينكه چون ابزاري براي ايستادگي و ستيز با بيگانه هر آن تناورتر گشته و دياري نوتر براي شاد كردن مردمش گشوده است.

     در ايران چندي به رسيدن بهار مانده جنبش مردم براي برپايي پر شكوه نوروز آغــــــــاز مي گردد.  بنا بر باوري سترگ روح هاي درگذشتگان هر خانه اي در هر سال بيست روز مهمان بازماندگانشانند. از هفت روز به نوروز تا سيزده روز پس از آن.  براي رسيدن اين مهمان بايد راه را رُفت و شُست و خانه را.  خانه تكانــي مي كنند.  در شامگاهي كه مهمان مي رسد به هنگام فروخفتن آفتاب جشني برپاست و آتشي به نشاني شادماني و گذشتن از آن در برابر ديدگان نا ديدني او تا به او نمايانيم كه در سالي كه گذشت گناهــــي ننموده ايم و از آتش تـــــــندرست  مي گذريم، بي آنكه آتش ما را بسوزاند.  سبز كردن دانه اي يا به گونه اي در برخي از جاها سبز كردن هفت  دانه ي روييدني و در شب پيش از رسيدن نوروز چيدن سفره ي هفت سين و تازه كردن جامه در نوروز و ديد و بازديد و سرآخر بدرقه ي آن مهمان گرامي در سيزدهمين روز سال نو.  اما هر دياري رسم هاي ويژه اي نيز براي نوروز خود دارد.

     از گيلان مي آغازيم. گيلاني ها با آغاز كردن آخرين ماه سال، اسفند، تلاش براي پيشواز از نوروز را آغاز  مي كنند.  اين تلاش تا شب چهارشنبه سوري ادامه دارد. در آن روزها خانه ها از غبار و ناپاكي ســــترده مي شود.  روستاييان در كنار پاكيزه كردن خانه راه رسيدن به خانه را از علف و شاخ و برگ زايد مي زُدايند و بر اين باورند كه بايد هر كنج و كناري را از عنكبوت و تارهايش سترد.  زن ها با آرامش شيريني مي پزند و بوي شيريني نوروز همه جــا مي پيچد.

     در آن روزها سه رسم آييني برپاست. به راه انداختن رابِچَرِي Rabecharey و عروس گولِيAroos-e gooley و نوروزِ نوسالNorooz-e nosal.  رابچري دربردارنده ي آهو و آهوگرداني و كدو چرخاني و كيسه بر دوشي.  اينان مي آيند تا آهو بنا بر باوري كهن پوزه بر زمين سايد و از هُرم دهانش زمين گرم شود و سبزه بر آن رويد.  آنان نمايشگران ستيز هميشگي سرما و گرما و نور و تاريكي و خير و شرند.  در هر جايي آهو گردان آهو را مي رقصاند و چيزي مي ستاند و در كيسه ي كيسه بر دوش مي ريزد تا انباشته ي خود را از داشته ي دارندگان ميان ناداران پخش كند و نادار نيز بهار را نيكو بياغازد.

     عروس گولِي مراسمي آييني است. جواني در جامه ي زنانه كه عروس است و غولي بد سيما و نوازندگاني با سُرنا و نقاره. خانه به خانه مي روند، ساز مي زنند و مي خوانند و مي رقصند. شادمانه مي رقصند و شادي را با بهار مي آميزند.  در تركيه رسمي همسان عروس گولي هست با نام “ كوسه گلين“Koose galin . در كوسه گلين مردي تنومند با ماسكي و ريشي تُنُك كه چون كوسه اي مي نمايد و زنگوله هايي كه بر كمر بسته رفتاري خشن دارد و عروس كه نوجواني است در جامه ي زنان و زنگوله هايي بر مچ دستانش دارد و به نواي دهل و سُرناي نوازندگان همراهش مي رقصد.

     در شامگاه پيش از آخرين چهارشنبه ي سال آتشي در حياط خانه ها برپاست. آتشي از سوختن كُلوش يا ساقه ي خشك شده ي برنج و در روستاهاي كوهستاني بوته هاي بريده شده ي گَوَن. مي پرنــــــــد و مي خوانند“ گولِ گولِ چارشنبَي  نكبت بوشُن بركت بيَي” Gool-e gool-e charshanbay. nekbat booshon barkat biyay .

     در شب چهارشنبه سوري با گزنه پشت دست دختران جوان مي زنند تا بختشان باز شود و دختران جوان را با جارو مي زنند و از خانه بيرون مي كنند تا با پا در مياني آشنايي به خانه بازگردد به اين اميد كه در آن سال بختش باز شود و به خانه ي شوهر برود.  در آن شب آناني كه آرزويي به دل دارند هفت دختر را با خود به بازار مي برند و براي آنان شانه ي موي سر و آيينه مي خرند تا به آرزويشان برسند.  شام شب چهارشنبه سوري خوراكي از تره و نعناع و سير و گزنه است با گونه اي ماهي.

     در پگاه آخرين چهارشنبه ي سال كدبانو جارو ي كهنه و سفالينه هاي شكسته  كنار مي نهد و با جارويي تازه رُفت و روب مي كند و خاكروبه و سفالينه هاي شكسته از خانه بيرون مي برد و بر سر راه مي نهد و بي آنكه به پشت سرش بنگرد به خانه باز مي گردد و چند شاخه ي شمشاد در لاي درز در خانه و لولاي آن فرو مي كند و بر چهره ي خفتگان آب پاك مي پاشاند. او كسي را به خوشقدمي شهره است و “ پادموج ” Padamooj نام دارد به خانه مي آورد تا در خانه راه رود و خوبي و نيكي به همراه آورد.

     بهار مي آيد. نوروز. جامه ي نو. ديد و بازديد و بچه ها كه سكه و تخم مرغ عيـــــــدي مي گيرند و سپس بازي با تخم مرغ يا “مورغُنه جنگ“Moorghone jang. دو دست و دو تخم مرغ كه بر هم مي خورند و يكي مي شكند. يكي مي بَرَد و يكي مي بازد. در تاجيكستان رسمي چون اين هست با نام “ تخم جنگ[8][8][8]“  Tokhm jangو در افغانستان نيز رسمي با نام “ تخم مرغ جنگي“[9][9][9].

     روزهاي خوش نوروز تا سيزدهمين روز بهار و سيزده به در و سبزه گره زدن براي گشوده شدن بخت و رسيدن به آرزو و رفتن به كنار آب روان و بدرقه ي مهماناني كه سال ديگر باز هم باز خواهند گشت و باز هم بهار.

     نوروز در مازندران با نواي زنگوله هاي چوپانان آغاز مي شود.  چوپانان به پيشواز بهار و باز شدن در نگهدارندگاه زمستاني گله ي خود از كوهستان سرازير مي شوند. چنين رسمي در ديلمانDilaman گيلان نيز برپاست.  چوپانان به روستاها مي رسند و در خانه ها.  نواي پرهياهوي چندين زنگوله و همخواني چوپانان.  شعرهايي درباره ي بهار و نوروز.  چوپانان كيسه اي در دست دارند كه به طنابي بسته است. كيسه را به داخل خانه مي اندازند و كدبانوي خانه در آن تخم مرغ و شيريني و قند و چاي مي گذارد و باز مي گرداند.  در بدخشان افغانستان نيز رسم بر اين است كه در شب چهارشنبه سوري جوانان پس از پريدن از روي آتش از روزن ها و دريچه و كناره هاي بام همسايه شال درازي را به درون خانه ها مي فرستند تا صاحب خانه وادار شود هديه اي در شال بگذارد.

     مازندراني ها در آستانه ي نوروز خانه ها رُفت و روب مي كنند و شيريني هاي ويژه ي نوروز مي پزند و در شب چهارشنبه ي آخر سال در سه يا هفت جاي حياط خانه آتشي با پوشال و الياف برنج بــــــــــــرپا مي دارند. در لاريجانLarijan در شب چهارشنبه سوري آشي مي پزند از هفت بُنشن و هفت گونه سبزي كه هفت ترشي را در خود دارد، به نام“ آش هفت ترشي“. پيش تر بازمانده ي گوشت قورمه شده ي ذخيره ي زمستاني را نيز به آن مي افزودند.  در آن شب دختران دم بخت كيسه اي مي دوزنــــد و آن را به مسجد مي برند و آناني كه در مسجدند در كيسه شان پول مي ريزند.  دختران در آن شب با آن پول پارچه مي خرند و فرداي آن روز با آن پارچه پيراهن هايي مي دوزند كه “جامه ي بخت“ نام مي گيرند. آن ها را مي پوشند تا بختشان باز شود.

     نوروز مي رسد.  به هنگام تحويل سال نو در كندلوسKandoloos نام كودكان و نوجوانان خانه را بر داشته و با قرآن استخاره مي كنند و نام آن يك را كه خوب آمد“ سال مج“ Salmaj مي نهند.  سال مج با سيني يي كه در آن قرآن و سبزه و شيريني و آب است پيش از ديگران وارد خانه مي شود و آب را در چهار گوشه ي خانه   مي ريزد تا سالي پر بركت و پربار براي خانه به ارمغان آورد. به سال مج تخم رنگ كرده“ سُرخه مُرغانه“Sorkhe morghane داده مي شود[10][10][10].

     نوروز و ديد و بازديد و نوروز افسانه اي مازندران در باران شكوفه و ابر و سر آخر سيزده به در.  در ساري دختران به هنگام برآمدن آفتاب روز سيزدهم بهار از خواب برمي خيزند و به كنار نزديك تــــرين آب روان مي روند و هفت بار از روي آن مي پرند و هر بار نيّت مي كنند كه سال ديگر در خانه ي شوهر باشند يا به هر آرزويي ديگر.  مادرها به فرزندان خود مي گويند كه روز سيزدهم بهار زود از خواب برخيزند و به آسمان نگاه كنند تا زندگي شان چون آسمان زيبا و روشن و درخشان شود.  روز سيزدهم بهار و صحرا و كنار آب.  يك روز شاد براي آغاز سالي شاد.

     در جنوب خاوري و خاور درياچه ي كاسپي تركمن ها زندگي مي كنند.  شايد نا همخواني مذهبي شيعيان ايران و سني هاي تركمن و اين كه در بسياري از سرزمين هاي شيعه نشين اول فروردين را روز آغاز خلافت علي بن ابي طالب(ع) دانسته اند سبب گشته كه آنان چندان به نوروز روي نياورند و شايد دير رسيدن آن ها به پهنه ي ايرانيِ جهان سبب كم توجهي آنان به اين آيين ديرين است. با اين همه اگر آن ها سفره ي هفت سين نمي گسترند، سفره اي مي اندازند كه بر آن گونه هايي از نان و شيريني پخته شده ديده مي شود.  اين سفره سيزده روز بهار بر زمين است و نان و شيريني بر آن.  در آن سيزده روز جشن هايي در ميان تركمن ها برپاست و در آن جشن ها بازي چوگان و رقص با چوب و نواي موسيقي تركمني.

     در گلستان در آن پاره هايي كه تركمــن ها نيستند مردم چون ديگر پاره هاي ايران در آستانه ي بهــار خانه تكاني مي كنند و حصيرشويي مردم روستاهاي گلستان در آستانه ي نوروز ديدني است.  در شب چهارشنبه ي آخر سال “ بله آتيش“Bal-e atish برپا مي شود.  اين آتش از سوختن كـــــاه و چوب هاي نازك و خشك و جاروهاي كهنه بر مي خيزد[11][11][11].

     صبح آخرين چهارشنبه ي سال كدبانو خانه را با جاروي تازه پاك مي كند و خاكروبه را توي ديگ سفالين شكسته اي مي ريزد و به بيرون از خانه مي بَرَد و در كناري مي گذارد و بـــــر مي گردد. مي كوشد به هنگام بازگشتن كسي او را نبيند زيرا بر آن باور است كه اين كار شگون دارد.

     در آن روزها شماري از كودكان با هم به راه مي افتند و در برابر خانه ها مي ايستند و به خوانــــدن ترانه هاي شادباش گوي سال نو مي پردازند.  آنان مي خوانند و مژدگاني مي گيرند.

     در شمال خاوري و شمال درياچه ي كاسپي سرزمين قزاق هاست و در خاور اين درياچه سرزمين تركمن ها.  اينان تُركند.  در سال 1991 ميلادي دولت تركيه كه آرزوي برپايي سرزمين بزرگ ترك را دارد، نوروز را عيد و روز مشترك دنياي ترك اعلام كرد و گفت كه نوروز را عيد رسمي تركيه خواهد دانست و آن روز را تعطيل خواهد كرد.  ترك ها بازماندگان تورانيانند و جمشيد و نوروزش از آن آنان نيز هست.

     نوروز در فرارود و آسياي ميانه جايي ويژه دارد.  مردم آن ديارها آن را جشن خود، برآمده از تاريخ و فرهنگ خود و يادآور شيريني هاي ديروز خود و نزديك كننده ي خود به همسايگانشان در امروزشـــــان مي دانند.  آنان نوروز را سده هايي چند از تازش باورهاي تازشگر پاس داشته اند.

     قزاق ها نوروز را در 22 مارس هر سال برپا مي دارند.  قزاق ها در گذشته سال را به 12 ماه سي روزه بخش مي كردند و پنج روز آخر سال را “ پنج مهمان “ مي ناميدند و بر اين باورند كه ستيز ميان خير و شر در اين پنج روز روي مي دهد.  آنان در اين پنج روز كوچ نمي كردند و به مهماني نمي رفتند و مهمان به خانه نمي آوردند.  قزاق ها براي نوروز خانه هايشان را پاك و مرتب مي كنند تا دچار بيماري و بخت بد نشوند[12][12][12].

     در ميان قزاق ها نوروز نام ماه سوم سال ميلادي است و آن را آغاز سال و بـــــــــهار مي دانند.  آنــــــان   مي گويند   “ نوروز روزي است كه يك سال چشم به راهش هستيم“ و “ نوروز روزي است كه خير بر زمين فرود مي آيد“.  بر پايه ي يك افسانه ي ديرين قزاقي در بيست و يكم مارس كه “ شب قزير“ نام دارد، شب هنگام “ قزير آتا“ Ghazir Ata (پدر قزير) در صحرا به راه مي افتد.  قزيرآتا پيرمردي خيالي است كه نيك بختي و به زيستي را به همراه دارد و همانست كه در ايران “ عمو نوروز“ ناميده مي شود.  در آن شب هنگامي كه لحظه ي تحويل سال فـــرا مي رسد، صاحب هر خانه بر بام خانه اش دو شمع مي افروزد و شمع هاي افروخته بام ها جلوه اي شگفت دارند و نوري فرا راه قزيرآتا و يادآور چراغ هاي درخت نوئل بر سر راه“ پاپا نوئل “.

     در شب قزير دختران قزاق گوشت اسب مي پزند و با آن از جواناني كه دوستشان دارند پذيرايي مي كنند و آنان نيز در برابر اين محبت به دختران آينه و شانه و عطر هديه مي كنند بدان گونه كه در گيلان مي كنند.  آن غذا “ بيدار كننده“ و اين هديه “ لرزه آور“ و “ علاقه آور “ نام دارد.

     در نيمه شبِ شب قزير جوانان قزاق اسبي را زين كرده و بر آن عروسكي را كه خود ساخته اند و بر گردنش زنگوله هايي است مي نشانند و در ميانه ي تاريكي شب رهايش مي كنند و با فرياد مردم را از خواب برمي خيزانند. عروسك نماد سال نو است و با آمدن خود رسيدن سال نو را نويد مي دهد.

     نوروز براي قزاق ها عيد مقدس است.  در آن مردم شادمانه جامه ي نو و سفيد بر تــــــن مي كنند و چون به هم مي رسند، مردها با هم دست داده و سينه هايشان را به هم مي چسبانند و زن ها نيز اين چنين.  زيرا براين باورند كه سينه پشت و پناه عمر آدم است و دو دست چشمه ي عمرش.

     آيين هاي نوروزي قزاق ها آميزه اي از دريافته هايشان از ايرانيان و ترك هاست.  در صبح نوروز مردم با بيل و كلنگ به دامن صحرا و طبيعت مي روند.  جوانان رودخانه را از ناپاكي هاي پيرامونش مي زدايند و پيران درخت مي كارند.  زن ها به آفتاب تعظيم مي كنند و خواهان بركت مي شوند.

     در نيمروز نوروز گاوي را سر مي بُرند و آن را در ديگ بزرگي مي پزند و با خون آن براي احترام به خورشيد دايره اي بر پيشاني بچه ها مي كشند. خوراك نوروزشان آميزه اي است از هفت ماده ي غذايـــي و “ نوروز كوژه“ Norooz kooge يا آش نوروزي نام دارد.  درست كردن نوروز كوژه به معني بدرود با خوراك هاي زمستاني و آغاز دوران خوردن خوراك هاي تابستاني است.  آنان از گوشت هفت گونه خوراك مي پزند و بر سر سفره ي غذاي نوروزي پيرترين مرد سر گاو را تقسيم مي كند و در پي آن نوروزكــــوژه مي خورند و در پايان سپاس صاحب خانه را بر جاي مي آورند و براي هم دعا مي كنند.

     بازي هاي نوروزي قزاق ها نمايشگر ستيزه ي ميان خير و شر است و تابستان و زمستان و برآيند بازي پاسخ به آينده.  بازي هايي چون “ كولپار“ Koolpar (بُز) كه در آن بزي را سر مي بُرند چه اين كه بز نماد زمستان است. و “ قيز قوو“ Ghiz Ghovoo (رسيدن به دختر) كه در آن جواني سوار ر اسب به دنبال دختري سوار بر اسب ديگر مي تازد تا او را بگيرد.

     در پس از نيمروز دو شاعر مشاعره مي كنند و چون تاريكي فرا رسد در دو جا آتش بـــر مي افروزند و مردم بادر دست داشتن چوبي از ميان آن دو آتش مي گذرند و دستمال آغشته به روغني را كه بر سر چوب بسته اند به آتش مي زنند و با اين كار شر را از خود دور مي كنند.

       در سحر روز پس از نوروز مردم براي پيشواز از آفتاب به بالاي تپه ها رفته و سپس به خانه بازمي گردند تا سالي دگر را بياغازند.

     در شمال باختري درياچه ي كاسپي روسيه قرار دارد. سرزميني كه تا يكي دو دهه پيش سياست فرهنگي آن بيشترينه ي پيرامون درياچه ي كاسپي را زير چتر چيرگي داشت.  روس ها از آن زماني كه به كنار درياچه ي كاسپي رسيدند در انديشه ي گسترش سرزمين هاي زير فرمان خود، پايه ي پيشروي خود را بر زدودن فرهنگ بومي سرزمين هايي قرار دادند كه زير فرمان مي آوردند. از آن رو كم تر تحت تاثير فرهنگ و آداب و رسوم ايراني قرار گرفتند.  اين سياست در سده هاي نوزدهم و بيستم ميلادي از برپايي نوروز در سرزمين هاي ايراني پيشين چون قفقاز و آسياي ميانه جلوگيري مي كرد، اما نوروز ماند.

     در باختر درياچه ي كاسپي داغستان روسيه و جمهوري آذربايجان قرار دارند كه هر دو در دهه هاي نخستين سده ي نوزدهم ميلادي از ايران جدا شدند.  در اين دو سرزمين آداب ايراني به ويژه نوروز بسيار توانمندانه برجاست و همساني هاي زيادي ميان مراسم رايج در داغستان و آذربايجان و ميان آن دو و ايران وجود دارد.

     در آذربايجان ده روز مانده به چهارشنبه ي آخر سال كه آذربايجاني ها آن را “ آخير چارشنبه“ مي نامند پاكيزه ساختن آغاز مي شود.  در اين روزها زنان شيريني نوروز را آماده مي كنند و سبزه ي هفت سين را و هفت سين را.

     نوروزي را در باكو بودم.  شهر پيش از رسيدن نوروز بوي عيد و عطر بهار داشت.  به هر خانه اي در        مي آمدي به پيشواز هار رفتن را مي ديدي.  شهر پر از آويزه هاي پارچه هاي رنگارنگ بود كه بر آن ها پيام خوش آمد به نوروز و بهار و عمو نوروز را مي ديدم. “ نوروز خوش گلدي“ و “ عمو نوروز خوش گلدي“ و “ نوروز مبارك اولسون“ و “ بايرامن مبارك اولسون“ و… . در شب چهارشنبه ي آخر سال جشني بزرگ در بلوار ساحلي شهر برپا بود.  موسيقي ورقص و شادماني و پريدن از روي آتش، آن هم چه آتش گشني.

     پيش از برآمدن آفتاب چهارشنبه ي آخر سال مردم به برپايي جشن “ چهارشنبه ي آب“ مي پردازند.  كنار آب رواني گرد مي آيند و بر هم آب مي پاشند و سوگند مي خورند كه در سال تازه گناهي نكنند و به هنگام برآمدن آفتاب ترانه خوان و شاد سربالايي تپه ها را طي مي كنند تا همواره رو به فراز داشته باشند و آتش برپا شده روي تپه ها را دور زده و ذره اي از آن را مي برند تا اجاق خانه شان را با آن روشن كنند. 

     از صبح چهارشنبه به هركسي كه برسي نخستين كلام او تبريك عيد است.  شهر آماده ي نوروز است.  تحويل سال در باكو همزمان با نوروز تهران است.  در آذربايجان سه روز 20و21و22 مارس تعطيلات نوروزي است.  ديد و بازديد و جشن.

     زمان مي گذرد و سال و ماه و روز. ارواح بد و سرما و دشمن همواره تيشه بر ريشه ي جان آيين هاي پاك ديروز مي زنند و چه تناور است آداب ما و چه پرتوان، كه تيشه را شكسته.     

 

منابع:

1-      ابوالحسني، صالح. قزاقستان. تهران، موسسه ي چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه. 1376

2-       اسدي كيا، جمهوري آذربايجان. تهران، موسسه ي چاپ و انشارات وزارت امور خارجه، 1375

3-       اكينز، شيرين. اقوام مسلمان اتحاد شوروي. ترجمه ي محمد حسين آريا. تهران، 1376

4-       بلعمي. تاريخ بلعمي. تصحيح ملك الشعرا بهار. به كوشش محمد پروين گنابادي. تهران، زوار، 1353

5-       خيام. نوروزنامه. به اهتمام علي حصوري. تهران، طهوري، 1343

6-       رضي، هاشم. گاه شماري و جشن هاي ايران باستان. تهران، انتشارات بهجت، 1371

7-       رياحي، وحيد. مازندران. تهران، دفتر پژوهش هاي فرهنگي، 1380

8-       زنده دل، حسن. استان گلستان. تهران، نشر ايرانگردان، 1379

9-       زنده دل، حسن. استان گيلان. تهران، نشر ايرانگردان، 1377

10-    زنده دل، حسن. استان مازندران. تهران، نشر ايرانگردان، 1379

11-    سنايي، مهدي. جايگاه ايران در آسياي مركزي. تهران، انشارات الهدي، 1376

12-    علي آبادي، عليرضا. افغانستان. تهران، مركز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، 1382

13-    غبار، مير غلام محمد. افغانستان در مسير تاريخ. كابل. مركز نشر انقلاب، 1366

14-    گرديزي. زين الاخبار. تصحيح عبدالحي حبيبي. تهران، دنياي كتاب، 1376

15-    گيرشمن. ايران از آغاز تا اسلام. ترجمه ي دكتر محمد معين. تهران انتشارات علمي و فرهنگي. 1364

16-    گيميرا. سير مهاجرت هندواروپاييان. سه گفتار درباره ي آرياييان. ترجمه ي مسعود رجب نيا. انجمن فرهنگ ايران باستان،1353

17-    مالوري. تاريخچه تحقيقات در مسئله ي هندواروپايي. سه گفتار درباره ي آرياييان. ترجمه ي مسعود رجب نيا. انجمن فرهنگ باستان ايران، 1353

18-    منتظمي، رويا. تاجيكستان. تهران، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امور خارجه، 1377

19-    مهرآبادي، ميترا. شاهنامه ي فردوسي به نثر سره. تهران، نشر روزگار، 1379

20-    ورجاوند، پرويز. ميراث تمدن ايراني در سرزمين هاي آسيايي شوروي. تهران، زيبا، 1351

21-    … . جزواتي دريافت شده از سفارتخانه هاي آذربايجان و تركمنستان و قزاقستان در تهران.

 

پانويس:

[13][13][1] - ميترا مهرآبادي. شاهنامه فردوسي به نثر پارسي سره. صفحات 76و77

[14][14][2] - بلعمي. تاريخ بلعمي. صفحه ي 131

[15][15][3] - گرديزي. زين الاخبار. صفحه ي 33

[16][16][4] - خيام. نوروزنامه. صفحات 6و7

[17][17][5] - گيرشمن. ايران از آغاز تا اسلام. صفحه ي 49

[18][18][6] - گيميرا. “ سير مهاجرت هندوآرياييان”. سه گفتار درباره ي آرياييان. صفحه ي 79

[19][19][7] - مالوري. “ تاريخچه ي تحقيقات در مسئله ي هندواروپايي”. سه گفتار درباره ي آرياييان. صفحه ي 72

[20][20][8] - منتظمي، رويا. تاجيكستان. صفحه ي 64

[21][21][9] - علي آبادي، عليرضا. افغانستان. صفحه 93

[22][22][10] - رياحي، وحيد. مازندران. صفحه 96

[23][23][11] - زنده دل، حسن. استان گلستان. صفحه ي 112

[24][24][12] - …… . نخستين جشنواره ي تاتر اكو. صفحه ی 65.

نوشته شده توسط محمد ولی تکاسی  | لینک ثابت |
جهاز بَران و عروس بَران در سخت سر...
ما را در سایت جهاز بَران و عروس بَران در سخت سر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : javaherdeh بازدید : 165 تاريخ : جمعه 9 تير 1396 ساعت: 23:34